نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
موضع امارت اسلامی در قبال همسایگان یکی از مسائل پیچیده و حساسی است که نه تنها تعادل میان اختلافات عقیدوی، بلکه میان واقعیتهای سیاسی، مصلحتهای جغرافیایی، تجربیات تاریخی و مقاصد شرعی را میطلبد. امارت اسلامی که نظام خود را بر اساس شریعت اسلامی تأسیس نموده است، از ابتدا تاکنون کوشیده است در روابط بینالمللی بهویژه در تعامل با کشورهای اسلامی همسایه، توازنی میان اصول اسلامی، اعتدال شرعی و حکمت سیاسی برقرار کند. موقف مذکور نتیجهای از تقوا و دیانت، همراه با تدبیر عمیق، تجربیات تاریخی و واقعیتهای منطقهای است.
از نگاه امارت اسلامی اختلافات مذهبی نه بهعنوان عاملی برای تفرقه امت، بلکه بهعنوان بخشی از تنوع اجتهادی در نظر گرفته میشود؛ این اختلافات باید در چارچوب علمی شناخته شوند و مبنایی برای تکفیر، تحقیر یا تصادم نشوند. بههمین دلیل، امارت با جریانهای سلفی یا مذهبیای که بر اساس اختلاف، دروازههای تعامل را میبندند، تفاوت دارد. بر اساس منهج میانهرو اهلسنتوجماعت، اختلاف نه تنها تحمل میشود، بلکه با حکمت با آن برخورد میشود. امارت در مقابل فتنهها و افتراق، به وحدت امت اولویت میدهد و از موضوعات تفسیریای که احتمال تشدید خشونت، اختلاف و تفرقه در آنها وجود دارد، اجتناب میورزد.
همین منهج اعتدالی، امارت را هدایت کرده که با نظامهای اسلامی همسایه، حتی اگر دارای اختلافات فقهی یا کلامی باشند، تعامل سیاسی خود را حفظ کند. این تعامل از اصول «مصلحت ملی» و «حفظ نظام» سرچشمه میگیرد؛ از نظر تاریخی، خلافت عباسی، خلافت عثمانی یا سلطنتهای اسلامی هند نیز نمونههایی از چنین تعاملی را ارائه دادهاند که در آن، نه به تفرقه مذهبی داخلی، بلکه به بقای وجود اسلامی در مقابل تهدیدات خارجی اولویت داده شده است. در تاریخ معاصر افغانستان نیز این تجربه وجود دارد که یک ملت تا چه اندازه میتواند در برابر فتنههای داخلی یا همسایه آسیبپذیر شود؛ بنابر این، امارت به جای تقابل، تعامل را برمیگزیند.
از منظر شرعی، قاعده “الفتنه أشد من القتل” و اصل “درء المفاسد مقدم علی جلب المصالح” امارت اسلامی را هدایت میکند که در برابر هر گونه فتنهانگیزی، راه احتیاط و تدبیر را برگزیند. این مفاسد اگر از طریق مذهب، سیاست یا شورشهای استخباراتی ایجاد میشوند باید بر اساس وحدت، مصالحت و حکمت شرعی کنترول شوند. بههمین دلیل، مفهوم «فتنه و خذلان» در فقه سیاسی معاصر اقتضا میکند که نهضتها یا نظامهای اسلامی در صدد سقوط، تضعیف یا جایگزینی یکدیگر برنیایند، بلکه زیر چتر گسترده اسلام با وجود اختلافات، به جای تقابل، هماهنگی را جستجو کنند.
این حکمت اجتماعی و سیاسی، امارت اسلامی را ترغیب میکند که با هر نظام اسلامی همسایه؛ تا زمانی که دشمنی و تخریب آشکار صورت نگیرد سیاستی مبتنی بر صلح، احترام متقابل، تعامل و عدم مداخله را حفظ کند. این موضع نه تنها یک مصلحت سیاسی، بلکه اصالتی شرعی دارد زیرا روح عمومی قرآن کریم همواره بر دفع فتنهها، انتخاب راه اصلاح و توصیه به عدالت، حکمت و نرمخویی در رفتار بینالاقوامی تأکید دارد. خداوند متعال میفرماید: «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا» (و اگر به صلح گراییدند، تو نیز بدان بگرای) این اصل نه تنها در برابر مؤمنان، بلکه در قبال هر طرف متعاهد، دروازههای تعامل را باز میگذارد.
سیرت رسولالله ﷺ نیز این دیدگاه را تأیید میکند؛ هنگامی که ایشان به مدینه منوره هجرت کردند، با یهودیان پیمان تاریخی «میثاق مدینه» را منعقد کردند که هدف آن امنیت مشترک، آزادی مذهبی و تنظیم نظام داخلی بود. حتی با قریش، که سالها با آنان جنگیده بود، پیمان حدیبیه را امضا کرد تا از جنگ جلوگیری شود و دروازهای دعوت باز بماند. همچنین اصول مصالحه و معاهدات با مشرکان، مسیحیان و دیگر طوایف رعایت شد تا جامعه اسلامی رشد کند، فضای دعوت گسترش یابد و از تنشهای داخلی جلوگیری شود. این سیرت، راهنمایی شرعی برای امیر و زعیم امت محسوب میشود. امارت اسلامی نیز پیرو همین منهج است؛ زیرا هم به امت متعهد است و هم مسئولیت خود را درک میکند که باید به جای تشدید اختلافات راه تعامل، حکمت و ثبات را برگزیند. این رویکرد در اصل، نهتنها حافظ امنیت و استقلال افغانستان است بلکه پیامی عملی برای همبستگی، وحدت و مقابله با تفرقهافکنی استعمار در جهان اسلام به شمار میرود.
از نظر عقل و سیاست نیز دامن زدن به اختلافات اسلامی داخلی یا همسایهای، زمینه مداخله قدرتهای خارجی را فراهم میکند. همانگونه که تجربه عراق، لیبی و سوریه نشان داد که اختلافات مذهبی چگونه به ابزاری برای جنگهای نیابتی تبدیل شدند. بنابر این، امارت اسلامی این مسئولیت بزرگ را بر عهده دارد که از تاریخ درس بگیرد و برای تضمین وحدت امت، حتی نظامهای مخالف با گرایش خود را با تحمل و حکمت بپذیرد زیرا اصل حکومت اسلامی، تنها اقامه شریعت نیست بلکه دفع فتنهها، بقای نظام و حمایت و حفاظت از امت مظلوم نیز هست.
موقف امارت اسلامی در قبال نظامهای اسلامی همسایه، نه تابع احساسات است و نه قربانی تعصب مذهبی؛ بلکه این موقف از تمام جنبههای عقل، شرع، تاریخ و سیاست متوازن و معقول است. همین موقف، نمونهای زنده از بقای امت، دفع فتنه و حکمت سیاسی اسلامی است که نه تنها باید ستوده شود بلکه باید بهعنوان الگویی برای سایر جریانهای اسلامی نیز قرار گیرد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.