نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
زمانی که حجاج بن یوسف ثقفی حملات خود را بر حرم مکی شدت داد و حلقهٔ محاصره را بر عبدالله بن زبیر -رضیاللهعنه- تنگتر کرد، ایشان نزد مادر خویش رفته و گفت: «مادرجان! امروز شهید میشوم. خود را از اندوه بازدار، اما بیم آن دارم که پس از شهادتم، مرا مثله کنند و بر دار بیاویزند!».
مادرش با یک ضربالمثل مشهور او را دلگرم ساخت و گفت: «یا بُنیّ، لا یَضُرُّ الشاهَ سَلخُها بَعدَ ذَبحِها»؛ ای فرزندم! پوستکَندن گوسفند پس از ذبح، زیانی به آن نمیرساند.
ما میدانیم که جسدها چیزی جز ظرفی برای ارواح نیستند، و در لحظهای که جان از بدن جدا میشود، دو سرنوشت در انتظار روح است: یا بهسوی بهشت و نعمتهای بیکران پروردگار پر میکشد، یا در دوزخ فرو میرود و در عذابی سخت گرفتار میشود، تا روز قیامت فرا رسد. با این حال، اجساد را زیر خاک میسپاریم به خاطر احترام روحی که روزی در آنها بود و برای آنکه زندگان آزرده نشوند.
ما یقین داریم هنگامی که اصحاب اُخدود در شعلههای آتش سوزانده شدند، آنچه در آتش میسوخت، تنها جسمشان بود، چون ارواحشان قبل از آن، به عرش اعلی رسیده بود.
ما یقین داریم وقتی قریش بر پیکر مطهر سیدالشهدا، حمزه رضیاللهعنه، بیحرمتی کرده و او را مثله ساختند، تنها جسدش را تکهتکه کردند، و اگر پیامبر -صلیاللهعلیهوسلم- از اندوه صفیه بنت عبدالمطلب بیم نمیداشت، او را دفن نمیکرد، بلکه میگذاشت بدنش خوراک حیوانات و پرندگان شود، تا روز قیامت از شکم آنان بیرون آید و در میدان محشر حاضر گردد.
قریش این بیحرمتی را در حالی مرتکب شد که روح حضرت حمزه، پیش از آنکه تیغ دشمن به پیکرش برسد، جایگاه خود را در بهشت برین یافته بود.
ما باور داریم که آن جوان خوشسیما، مصعب بن عمیر، زمانی که بر خاک افتاد و دو دستش از تن جدا شد، جز جسدش مورد بیحرمتی قرار نگرفت، چون روحش پیشتر به افقی پرواز کرده بود که همهٔمان حسرت آن را میخوریم؛ اما با این ایمانی که داریم، هرگز نمیتوانیم اهانت به پیکرهای شهدایمان را بپذیریم؛ همانگونه که صلیب سرخ بینالمللی مرتکب چنین جنایتی شد.
هرگز نخواهیم پذیرفت آنچه را که روز پنجشنبه رخ داد، زمانی که در تبادل اجساد، مردگان آنان و شهدای ما مبادله شدند.
صلیب سرخ، پیکرهای شهیدان ما را در کیسههای پلاستیکی آبی تحویل داد، گویی آنچه درون آنها بود، چیزی جز زباله نبود، گویا این اجساد، انسانهایی نبودند که خانوادهای چشمانتظارشان بود، عزیزانی در فراقشان میسوختند و آرزوها و رؤیاهایی در دل داشتند.
اما در مقابل، مجاهدین و عدالتگرایان حماس، حتی برای اجساد اشغالگران، تشریفاتی محترمانه ترتیب داده بودند.
بدون شک که غرب فاسد، هرازگاهی تلاش میکند به ما بفهماند که ما موجوداتی پست و فرودست هستیم و آنها برگزیدگان و نخبگان بشریت! حتی در مرگ نیز تبعیض و نژادپرستیشان را به رخمان میکشند، و به ما میگویند که جنازهها هم درجه و مرتبه دارند.
ما ایمان راسخ داریم که شهدای ما در بهشت برین جای دارند، حتی اگر در سطلهای زباله افکنده شوند، و هیچ شکی نداریم که مردگان اشغالگران، گرچه در کفنهای ابریشمی پیچیده شوند، جایگاهی جز آتش جهنم ندارند.
اما این تکبر و استکباری که امروز بر ما روا میدارند، همان قاعدهای است که همیشه داشتهاند: «برخی فرزندان کنیزند و برخی فرزندان اشراف!»؛ این چیزی است که هرگز پذیرفتنی نیست.
ما یقین داریم که این دنیا فانی است و قصهاش با مرگ پایان مییابد، قبرها یا باغی از باغهای بهشتاند یا گودالی از گودالهای دوزخ. کافر، در عذاب جاودان جهنم است، گرچه مقبرهاش را چون قصری بیارایند. مؤمن در بهشت برین جای دارد، گرچه پیکرش را در گورهای دستهجمعی بیندازند.
اما این تبعیض آشکار، این تقسیم ظالمانهٔ دنیا «برخی در ناز و نعمت و برخی در سختی و رنج»، بسیار دردناک است.
آیا کشتن ما برایشان کافی نیست که حتی در مرگ نیز خوارمان میکنند؟!
خلاصه، چنانکه در چنین حوادثی میگویم، این بار نیز تکرار میکنم: من از دو چیز در شگفتم؛
چگونه برخی با این جرأت، گستاخانه در برابر خداوند میایستند و چگونه خداوند در برابرشان صبر میورزد!
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.