نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
در بخشهای گذشته گفته بودیم که امارت اسلامی افغانستان با تمام توان تلاش میکرد تا احزاب متفرقهٔ افغانستان را زیر یک پرچم گرد آورد و آنان را از پیامدهای اعمالی که مرتکب میشدند و تنها ملت عزیز افغانستان متضرر آن بود، بر حذر دارد؛ اما تمامی این تلاشها بینتیجه ماندند و اعضای این احزاب، بیش از پیش جرأت یافتند تا در برابر امارت اسلامی افغانستان قد علم کنند.
آنان صدها دروغ و شایعه را علیه امارت اسلامی و بزرگان آن جعل و منتشر کرده و همزمان میکوشیدند تا کشورهای منطقه و جهان را متقاعد سازند که امارت اسلامی، دولتی است که از سوی استخبارات برخی کشورها ایجاد شده است. آنان هزاران تهمت و دروغ دیگر را نیز ساختند تا حمایت خارجیان را جلب کنند.
از سوی دیگر، رسانههای غربی –بهویژه آمریکایی– که همواره در جستجوی خلأهایی در کشور بودند، از چنین چهرههای منفوری که ملت افغانستان آنها را پس زده بود، حمایت گستردهای کردند. آنها را در صدر اخبار قرار داده و به عنوان چهرههایی کارشناس و باتجربه معرفی کردند، در حالی که این افراد رهبران احزابی بودند که خواهان اداره کشور، بر اساس الگوی غربی و آمریکایی بودند.
اما در مقابل، رسانههای امارت اسلامی در ضعیفترین وضعیت قرار داشتند و نمیتوانستند به درستی از خود دفاع کنند. این ضعف، فرصت مناسبی برای احزاب سیاسی فراهم آورد تا چهرهٔ واقعی امارت اسلامی را پنهان کرده و افکار عمومی افغانستان و جهان را نسبت به آن تحریف نمایند.
با تأسف باید گفت که احزاب سیاسی در افغانستان تفاوت بسیاری با احزاب سیاسی در سایر کشورها داشتند؛ زیرا در اینجا، سیاستمداران حزبی تنها منافع شخصی و فردی خود را در اولویت قرار میدادند و منافع ملی، انسانی و قومی برای آنان ارزشی نداشت. برخلاف آنچه برخی تصور میکنند، عملکرد چندسالهٔ آنان این ادعا را به خوبی تأیید میکند.
بدون تردید، حزبگرایان در افغانستان به طور مطلق منافع شخصی خود را در نظر داشتند. آنان اموال و داراییهای هنگفتی را به نام حزب خود تصاحب کرده و پولهای کلانی را در بانکهای خارجی ذخیره نمودند و برخی نیز با همین ثروت، ساختمانهای بلند و مجللی در کشورهای مختلف بنا کردند. عدهای دیگر به گردآوری سلاح و مهمات پرداختند و منطقهای کوچک را به عنوان پایگاه خود درآوردند.
با این حال، زمانی که این حزبگرایان با آمدن امارت اسلامی، منافع شخصی خود را در معرض خطر دیدند و دریافتند که داراییهایشان همچون باد و باران از دستشان خواهد رفت، به دامن غرب و آمریکا پناه بردند. بدون آنکه به پیامدهای وخیم این اقدام بیندیشند، دست یاری به سوی آنها دراز کردند. آنان فراموش کرده بودند که دشمن، دشمن است و شرقی و غربی ندارد. همچنین درنیافته بودند که کسانی که از آنها کمک و همکاری میطلبند، جز به منافع و آرزوهای خود نمیاندیشند. این افراد چنان در دنیا غرق شده بودند که در مدتزمانی کوتاه، اشغال شوروی را به دست فراموشی سپردند و فریب این پندار را خوردند که غرب و آمریکا، افغانستان را به سوی ترقی و پیشرفت سوق خواهند داد، و این سرزمین کهن در انتظار آنهاست تا بازسازی شود!
این اقدامی بود که هیچکس انتظار آن را نداشت، آنهم از سوی رهبران احزاب جهادی افغانستان؛ زیرا آنان همواره پرچم جهاد را بر دوش داشتند، ابرقدرت جهانی را به زانو درآورده و وطن را از اشغال جماهیر شوروی نجات داده بودند. پسوند و پیشوند نامها و سخنانشان همواره با «جهاد» و «مجاهد» همراه بود. از چنین افرادی بعید به نظر میرسید که بار دیگر کشور را طعمهٔ اشغال کرده و به سوی ویرانی و تباهی سوق دهند.
نکتهٔ قابل توجه این است که اشغال افغانستان توسط شوروی، نتیجهٔ بهقدرترسیدن یک حزب واحد بود که در تضاد با باورهای ملت افغانستان قرار داشت و بر پایهٔ ایدئولوژی کمونیستی، ضد اسلام و اعتقادات مردم این سرزمین بنا شده بود. اما در مقابل، اشغال آمریکا حاصل تبانی و همدستی احزاب اسلامی علیه یک حکومت اسلامی و برادران مسلمانشان بود، آنهم فقط به این دلیل که در مسائل سیاسی مانند آنان نمیاندیشیدند و…
همچنین، نکتهٔ حیرتانگیز دیگر این است که همین احزاب سیاسی که افغانستان را به میدان بازی خود تبدیل کرده بودند، پیش از آمدن امارت اسلامی، در میان خود علیه یکدیگر میجنگیدند، یکدیگر را میکشتند و جنگهای داخلی راه میانداختند؛ اما طی مدتزمان کوتاهی که بهسوی ولایات شمالی رانده شدند، ناگهان متحد گشتند و با تمام امکاناتی که در اختیار داشتند، علیه امارت اسلامی یورش بردند. آشکار است که هدف آنان چیزی جز مادیات و منافع شخصی نبود؛ و گرنه چگونه ممکن بود احزابی که تا دیروز تشنهٔ خون یکدیگر بودند، در چنین مدت کوتاهی به یک ائتلاف واحد تبدیل شوند؟!
سال ۲۰۰۱، چهارم آپریل بود که یکی از رهبران احزاب سیاسی، به اروپا سفر کرد (این فرد در زمان جهاد علیه شوروی، فرد معروف جهادی بود)، آشکارا در اجتماعات گوناگون اشتراک میکرد و همچنان، به طور مخفیانه، مجلسهایی با سازمانهای استخباراتی اروپا و آمریکا داشت و وعدههای زیادی را پیشکش نمود که در نتیجه، ایتلاف قویای از شبهنظامیان مخالفان و رهبران سابق احزاب سیاسی، برعلیه امارت اسلامی شکل گرفت. این یکی از بزرگترین دلایلی است که رهبران احزاب، از اشغال آمریکا استقبال نمودند، با دولتهای کفری دستبهدست هم داده و مقابل حکومت اسلامی و وطن خود قرار گرفتند.
شگفتآورتر این بود که در کنفرانس بُن، که پس از سقوط امارت اسلامی شکل گرفت، رهبران احزاب سیاسی با عجلهٔ زیادی برای سهمگیری در دولت جدید رقابت میکردند و بدون توجه به سرنوشت مردم افغانستان، نامزدهای خود را معرفی نمودند و تمام هدفشان، رضایت احزاب بود، نه آبادانی کشور؛ اما جای تعجب نیست؛ چون هرگاه مسلمانان به بیگانگان تکیه کردهاند، دنیا و آخرت خود را به باد دادهاند.
در اینجا بیشتر مردم به این گمان هستند که سبب اشغال آمریکا این بود که امارت اسلامی، اسامهبنلادن –رحمهالله– را تسلیم آمریکا نکرد؛ اما یا غافل هستند و یا خویشتن را در غفلت انداختهاند، اگر رهبران همین احزاب سیاسی چراغ سبز به اشغالگران نشان نمیدادند، امروز نه اشغالی بود و نه استعماری.
در نتیجه این چراغ سبز، خود احزاب و رهبری آنها به مزدورانی تبدیل شدند که راه را برای اشغال دوبارهٔ کشور هموار کرده و با آغوش باز از دشمنان متجاوز و اشغالگر استقبال نمودند. آنان دوشادوش اشغالگران ایستاده بودند و تمام دروازهها را گشودند تا دشمن وارد شده، کشور را بمباردمان کند، خانهها را ویران سازد، غیرنظامیان را بکشد و مقدسات ما را پایمال کند که در نهایت، رهبران احزاب سیاسی همان راه حزب کمونیستی که وابسته به شوروی بود را در پیش گرفتند، از آن الگو گرفته و در میان آمریکا و شوروی تفاوت قایل شدند، در حالی که هیچ تفاوتی میان آنها نیست، چون کفر ملتی واحد است و اشغالگران نیز جز غارت، تخریب و ویرانی، کاری ندارند.
اما هرگاه به واقعیت نظری بیفکنیم، متوجه میشویم که یگانه قضیه مشترک و غیرقابل انکار میان مخالفان امارت اسلامی و حامیان آن، این است که امنیت کامل و بینظیری در سراسر افغانستان، چه در دوران اول حکومتداری و چه در دوران دوم و فعلی، قایم گردیده است، در حالی که جهان کفر بهویژه آمریکا تحمل آن را ندارد که در افغانستان یک حکومت اسلامی قایم باشد و احکامش تنها از مصدر قرآن و سنت سرچشمه بگیرند، و هرگز حکومتی را نمیخواهند که به پرورشدادن مردانی بپردازد که جهان را تغییر داده و مجد و عظمت سابق امت اسلامی را بار دیگر طلوع بخشند.
اما بالآخره تمام جهان کفر به رهبری آمریکا برعلیه امارت اسلامی افغانستان، با بهدستداشتن دلایل پوچ و توخالی (مثلا راهاندازی حملات تروریستی در منطقه و پرورش تروریستها) یورش آوردند، و همین احزاب سیاسی بودند که با اشغالگران دست هم دادند و دوشادوش آنان برعلیه ملت خود میجنگیدند، و بر اجساد مجاهدین، با افتخار و غرور میرقصیدند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.