نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
نویسنده: شهید محمد عمر منیب تقبلهالله ترجمه: محمدصادق طارق استشهاد و دامادی چند روز پیش مولوی معصوم صاحب، دوست صمیمی زمان مدرسهام تشریف آورده بود که بنده در حضور ایشان به یک تن از دوستان تبریکی دامادی دادم و گفتم: خوشحالی جدیدتان تبریک!! مولوی معصوم گفت: عبدالحلیم! تو هم دامادی را خوشحالی عنوان میدهی؟ گفتم: […]
نویسنده: شهید محمد عمر منیب تقبلهالله ترجمه: محمدصادق طارق
استشهاد و دامادی
چند روز پیش مولوی معصوم صاحب، دوست صمیمی زمان مدرسهام تشریف آورده بود که بنده در حضور ایشان به یک تن از دوستان تبریکی دامادی دادم و گفتم: خوشحالی جدیدتان تبریک!! مولوی معصوم گفت: عبدالحلیم! تو هم دامادی را خوشحالی عنوان میدهی؟ گفتم: بله به خوشحالی باید خوشحالی گفت اما با خود میگفتم مولوی صاحب شما چه میدانید که ما این نوع خوشحالیها را در برابر چه خوشحالی بزرگی فراموش کردهایم.
شما چه میدانید که شیرینیخوری و عروسی نزد من چه اندازه ارزش دارد و چه اندازه خوشحالم میکند! اما اینکه پیشنهاد دامادی را رد میکنم چون در قلب خود ارادههای بزرگتری دارم، من از خوشحالی دامادی انکار نمیکنم اما تصور لقای خداوند را بر تمام زینتهای دنیوی بالاتر احساس میکنم، فقط یک روز تأخیر ملاقات خداوند را چنان سخت تصور میکنم که در برابر آن از تمام نعمتهای دنیوی میگذرم.
سخن از آنجا به ذهنم رسید که دو روز پیش از انتخاب عملیات یک تن از دوستانم گفت: مولوی صاحب! چرا دیوانگی میکنی؟ عالم با استعداد هستی! خدمات جهادیات خوب پیش میروند چند وقتی از انتخاب عملیات دست بردار که فلان جا دامادت کنم! در پاسخش گفتم: چیزی برای گفتن ندارم ولی این حرف را باید خوب به یاد داشته باشید که اگر در یک روز هزار شیرینیخوری برایم بکنید (اگر جواز میداشت) باز هم به خدا سوگند اگر از انتخاب این عملیات دست بردارم، اختیار با خودتان!
دیروز دوستان ما با خانههای خود در تماس شده بودند، یک تن از دوستان که تقریباً ۵ سال منتظر راهاندازی عملیات بود به خانهاش زنگ زده بود، پدرش برایش گفته بود چند روز خودت را نگهدار تازه دامادت کردهام، وقتی به اتاق داخل شد میخندید و به شکل شوخی میگفت “من عملیات نمیکنم چون داماد شدهام” گفتم: مشکلی ندارد، بزرگان خیلی خوشحال میشوند که ما و شما داماد شویم آنها نمیخواهند حتماً باید شهید شویم، من با بزرگان در ارتباط میشوم که جای شما یک دوست دیگری انتخاب کنند. سکوت کرد و چیزی نگفت، عشا بعد از نماز دوست دیگری آمد و گفت: مولوی صاحب! وقتی به او گفتید بمانید و به جایتان یک نفر دیگر انتخاب میشود اشک در چشمانش حلقه زد. چرا به او چنین میگفتید؟ راستش خیلی ناراحت شدم، او را صدا زدم و سخت در آغوش فشارش دادم، پیشانیاش را بوسیدم و گفتم: برادر جان! از من ناراحتی؟ گفت: نه چرا ناراحت باشم. وقتی در مورد عملیات با او صحبت کردم با قاطعیت کامل گفت نخیر، ترک کردن عملیات اصلاً امکان ندارد.
وقتی این حالت را میبینم در حیرت میافتم که ما در چه حالیم و دنیا چه تهمتهایی به ما نسبت میدهد! در همین لحظه سطرهای کتاب “محب زغم” از چشمانم میگذرند، محب زغم کتابی را تحت عنوان “خودکش” نوشته است که با استفاده از دلایل واهی و بیبنیاد، تهمتهای فراوانی به ما و همنوعان ما نسبت داده است، خداوند نویسنده را هدایت کند و اگر قابل هدایت نیست سزایش دهد، هدایت یافتن کسی که از نام خداوند تنفر دارد و در تمام کتابش از آن یادآوری نکردهاست از تصور بنده بیرون میباشد.
این کتاب را شش سال پیش، در روزهای نخست انتظار خود به عملیات شهادتطلبانه مطالعه کردهام اما تا هنوز در حیرتم که چرا این مردم تقدس عملیات شهادتطلبانه را درک نکردهاند! سخن بسیار مهم اینکه نویسنده کتاب به زعم خود شهوت را یک دلیل اساسی عملیات شهادتطلبانه تلقی نموده و گفته است وقتی علما داستانهای حوران بهشتی را برایشان تعریف میکنند احساساتی، و به عملیات آماده میشوند. امروز وقتی در مورد عقل و سنجش نویسنده تصور میکنم خندهام میگیرد ما که عروسیهای آماده را ترک گفتهایم پس شهوت چه مفهومی دارد!؟ به خدا سوگند وقتی در علتهای آماده شدنم به عملیات شهادتطلبانه در مورد ذات خداوند فکر میکنم، برای تصور حوران بهشتی هیچ جایی باقی نمیماند، به خدا سوگند در طول انتظار هفت سالهام حتی یک شب هم هنگام تصور عملیات خود در مورد حوران بهشتی فکر نکردهام، بعد از شهادت من به محب زغم بگوئید کسانی را که تو به زعم خود اینچنین تعریف میکردی هر گز چنین نبودند، تو اگر دلیل آماده شدن به عملیات را گزارش اشتباه خانواده یتیم نوشته بودی الحمدلله خانواده پر رفاه و آسایشی دارم که از هر نظر تمویلم میکنند، در طول انتظار هفت سالهام هر وقت به دیدارشان میرفتم و تا امروز با آنها در ارتباط هستم، شاید در شب عملیات از مادر مهربانم اجازه بگیرم اما تو خیلی در اشتباه هستی!
سخن به درازا کشید اما هدفم این بود که استشهاد چنان هدف ضعیف و سستی نیست که رهروانش بعد از انتخاب آن، فریب رونق ظاهری دنیا را بخورند اگر زیبایی دنیا به هفت برابر ارتقا پیدا کند باز هم یاد خداوند بالاتر و ارزشناکتر است.
ادامه دارد …
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.