نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
«نام من تام است و مأمور شدهام تا از شما تحقیق کنم!
من که بسیار خسته بودم و توان صحبت کردن هم نداشتم، فقط به او گفتم: من در حال حاضر توان حرف زدن ندارم، بعداً میبینیم، حالا مرا به جایی بفرستید که شما میخواهید!
اما او بسیار اصرار میکرد که صحبت کنم، من همچنان ساکت نشسته بودم و دلم نمیخواست حرف بزنم. علاوه بر این، قبلاً میترسیدیم که ما را به گوانتانامو بفرستند، اما حالا آن ترس هم از بین رفته بود و وهم دیگر وجود نداشت.»
(تصویر گوانتانامو، صفحه ۶۵)
این ماه جولای سال ۲۰۰۲ است و تنها پنج ماه از افتتاح زندان گوانتانامو گذشته است، این زندان در یازدهم ماه اول همان سال تنها برای سرکوب غرور مسلمانان در کیوبا افتتاح شد. این منطقه در ابتدا به عنوان پایگاه نظامی آمریکا از کیوبا اجاره شده بود، اما بعداً آمریکا ادعای مالکیت بر آن را مطرح کرد.
در این زندان، تمام تئوریهای شکنجه انسانها امتحان شد، اما از جانب قدرتی که همزمان ادعای حمایت از حقوق بشر در جهان را مطرح مینمود و سایر جوامع را به دلیل نقض حقوق بشر محکوم میکرد.
زندان گوانتانامو چهار ماه پس از حمله به افغانستان به این نیت افتتاح شد که آمریکا به کمک متحدان افغان خود، مسلمانان را هدف قرار دهد، دستگیر کند و به این جهنم تحویل دهد؛ در اینجا باید مسلمانانی از سراسر جهان زندانی شوند که به مبارزه مسلحانه علیه ظلم اعتقاد دارند و هنوز در فکر بازگرداندن عزت مسلمانان و یافتن راههایی برای آن هستند.
همینطور شد؛ از کودکان کوچک گرفته تا افراد بالای هفتاد سال در این زندان زندانی شدند، شکنجه شدند، شهید شدند و روان بسیاری از آنها برای همیشه مختل شد؛ در اینجا علمای برجسته جهان اسلام برهنه شدند اما بیشتر زندانیان از وطن ما بودند، جایی که آمریکا برنامههای اقامت دائمی خود را اجرا میکرد و گوانتانامو را به عنوان قفسی برای شکنجه متخلفان خود در نظر گرفته بود.
محمد جواد، که اکنون در وزارت امور داخله مشغول به کار است، دوازده ساله بود که به گوانتانامو رسید. «وقتی ما جواد خان را به آمریکاییها تحویل میدادیم از کنار ما عبور نمود، به من نگاه کرد و گفت: وزیر صاحب! خیلی بیهمتی کردی، من تو را اینقدر بیهمت و پست نمیدانستم، شما باید مرا اعدام میکردید، من را به دستان خود میکشتید، اما به آمریکاییهای ذلیل تحویل نمیدادی!»
تاج محمد وردگ میگوید: معاون وزارت امور داخله هم همراه من ایستاده بود، او هم این حرفها را شنید و ما ناچار چشمهایمان را پایین انداختیم!»
(سه زندانی گوانتانامو، صفحه ۱۱)
در این زندان که امروز بیست و سه سال از افتتاح آن میگذرد، در مجموع ۷۸۰ نفر از حدود ۵۰ کشور زندانی شدهاند که بیشترین تعداد، ۲۲۰ نفر، تنها افغانها بودند.
داوود اعظمی، پژوهشگر، میگوید اکنون ۱۵ زندانی در آنجا باقی ماندهاند. بیشترین افراد آزادشده بیجرم ثابت شدهاند. از افغانستان، محمد رحیم ساکن ننگرهار، هنوز در آنجا زندانی است و علی حمزه البهلول، که از اولین گروه زندانیان پس از افتتاح زندان بود، هنوز در آنجا به سر میبرد. علاوه بر آنها، داکتر عافیه صدیقی مدافع عزت امت، نیز در این قفس در انتظار آزادی به سر میبرد.
در گوانتانامو، زندانیان به معنای واقعی از هر نوع شرافت انسانی محروم هستند و علاوه بر انواع شکنجهها و آزارها، هیچ نشانهای از کمک یا حمایت انسانی دیده نمیشود. صلیب سرخ که تنها نماد امید برای زندانیان به شمار میرود، در گوانتانامو نیز تحت کنترل سربازان آمریکایی است.
آقای ملا عبدالسلام ضعیف نیز در اثر خود اشاره کرده است که آمریکاییها بلاکهای ویژهای برای بازدید سازمانهایی مانند صلیب سرخ ساخته بودند که در آنها زندانیان وضعیت نسبتاً بهتری داشتند، اما بلاکهایی که در آنها با زندانیان بدتر از حیوانات رفتار میشد، کسی نمیتوانست ببیند. علاوه بر این، صلیب سرخ به طور مداوم به افتخار تبادل نامهها بین زندانیان اشاره میکند، اما این نامهها به جای زندانیان به سربازان محلی تحویل داده میشد. “تصویر گوانتانامو”، “زنجیرهای شکسته” و “سه زندانی گوانتانامو” از اقوال زندانیان زیادی نقل میکنند که نامههای خانوادههای شان با تأخیر به دست شان میرسید، گاهی نامههایی که چند سال پیش نوشته شده بود، در یک روز تحویل داده میشد و بسیاری از جملات عمداً حذف میشدند تا زندانی نتواند مفهوم درستی از آنها برداشت کند و از نظر روحی آزار ببیند.
شریفالله شیرزاد، یکی از زندانیان میگوید: «آنها پنج نامه را همزمان پس از بیست و یک ماه به من دادند. به صلیب سرخ گفتم این نامهها را ببینید، در چه تاریخی نوشته شدهاند و چه زمانی به من دادهاید؟ آنها گفتند: عذر میخواهیم، هر نامهای که به اینجا میآوریم، به آمریکاییها تحویل میدهیم. ما به آمریکاییها گفتیم این نامهها خیلی قدیمی هستند، زندانیها چه خواهند گفت؟ آنها گفتند یک قفسه بود، نامهها را آنجا گذاشته بودیم، فراموش کرده بودیم و حالا به شما تحویل میدهیم!»
(سه زندانی گوانتانامو، صفحات ۶۴-۶۵)
گوانتانامو پایان زندگی
آخرین تهدید آمریکا برای تحمیل تفکر خود بر مسلمانان، زندان گوانتانامو بود. آنها که بر رهبران قومی و جوانان در خاک افغانستان فشار میآوردند تا تفکرشان را بپذیرند، در جریان تحقیق و شکنجه این جمله را عادت شده بودند:
ـ به خدا آبهای کیوبا را به تو خواهم نوشاند!
فرستادن به گوانتانامو به این معنی بود که دیگر بازگشتی در کار نیست؛ یا میمیری یا در حالی آزاد میشوی که اعصابت از کار افتاده باشد. اما آنها که حتی پنجرههای آهنین جزیره جنایات بشری نیز متانت شان را لکهدار نکرده بود، با چنین رابطه روحی آرامش یافتند که ظاهراً تنها بهانهای برای فریب خود بود؛ اما آنها باور داشتند و این باور را به نگهبانان بیباور گوانتانامو نیز ثابت کردند.
پنج رهبر دینی افغان تنها در ازای آزادی بو برگدال، رهبر یک گروه آزاد شدند که این اولین تبادله و شکست غرور آمریکایی بود. همچنین ملا عبدالظاهر صابر و حاجی عبدالکریم، دو زندانی افغان بودند که بیش از دو دهه در این قفس گذراندند و سال گذشته به وطن خود بازگشتند.
آمریکا این مرکز را وسیلهای مشروع برای اِعمال فشار خود میداند، اما جوس رامون کاباناس، رئیس مرکز سیاست جهانی کیوبا، سال گذشته گفت: ساخت این زندان نقض آشکار حقوق بشر توسط آمریکا است!
قاری صاحب عصمتالله، ساکن ولسوالی زرمت پکتیا نوجوانی بود که در حدود شانزده سالگی به این قفس فرستاده شد: «اگر حتی میخواستند ما را به آفتابخوری بیرون ببرند، جالهای آهنی ما را احاطه کرده بود و سربازان مسلح آماده ایستاده بودند. روزی به دوست خود گفتم: این سربازی که گشت میزند، من او را میترسانم اما خودت را برای جزا آماده کن. او قبول کرد. سرباز در حال گشتزدن بود، وقتی به مقابل ما رسید، با تمام توان فریاد تکبیر سر دادم، او از ترس به زمین افتاد، با این که من این طرف جال بودم و او آن طرف؛ اما بهزمین خورد و دلش سستی کرد!».
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.