اهل غزه؛ نماد استقامت و پایمردی

توجه: مقالات وب‌سایت الاماره دری تنها نظر نویسندگان است و لزوماً دیدگاه این وب‌سایت نیست.

خون‌های‌شان بر زمین ریخت. فرزندان و جگرگوشه‌های‌شان را از دست دادند. رهبران‌شان شهید شدند. خانه‌های‌شان ویران شد. با صدها مصیبت و ابتلا آزموده‌شدند؛ اما به‌خود اجازه ندادند از اهداف، آرمان‌ها و خواسته‌های‌شان دست‌بردار شوند. اجازه ندادند مجاهدان‌شان تنها بمانند. دوشادوش مجاهدین فداکار حرکت کردند. به‌آنان بالیدند، افتخار کردند. به آنان پناه دادند. نان دادند‌. آب، مأوی و مسکن دادند و اجازه ندادند در برابر بزرگ‌ترین و خون‌خوارترین دشمن‌شان تنها بمانند. پشت سر مجاهدین حرکت کردند و دل‌های‌شان را گرم نگاه داشتند. دشمن زبون و خوار تلاش کرد تا در این وسط فرجه‌ای ایجاد کند و از طریق آن، این وحدت و یک‌پارچگی را به‌هم بزند و بین‌شان نفوذ کرده و آنان را از هم جدا کند؛ اما زیان‌بارتر برگشت و انگشت ندامتش را گزید. عجیب فرمانده‌های غیوری در بین‌شان رشد کرد! فرماندهانی که تا آخرین لحظات، سلاح به‌دست در برابر توپ‌وتانک‌های‌ دشمنان‌شان جنگیدند و در نهایت جامِ شرین شهادت را جانانه سرکشیدند.

هر کدام از فرماندهان‌شان برای امت، یک تاریخ است. محمد‌الضیف؛ آن مجاهدی که عمرش را فدای آزادی بیت‌المقدس و مسجدالاقصی کرد. سالیان سال برای نابودی و در دام‌انداختن دشمن، نقشه کشید و با تیزهوشی، ذکاوت و تاکتیتک‌هایی که آموخته بود نقشه‌های دشمن را نقش برآب کرد. اسماعیل هنیه آن مجاهدی که تمام خاندانش را در این مسیر از دست داد و هربار با شهادت یکی از افراد خانواده‌اش این کلمات را زمزمه می‌کرد: «خون خانوادهٔ من رنگین‌تر از خون سایر اهل غزه نیست». یحیی سنوار؛ آن قهرمانی که بیشتر عمرش را پشت میله‌های زندان گذراند و بعد از آزادی تا وقت شهادتش در کمین دشمن بود و از هر فرصتی برای ضربه‌زدن به دشمن استفاده می‌کرد. ابرمردی که دشمنانش نام او را در خواب و بیداری زمزمه می‌کردند و نامش دشمن را لرزه براندام می‌ساخت.
ملتی که مردمش چنان فداکار باشند و رهبران و فرماندهان‌شان چنان شجاع و دلیر باشند کجا از صفحات تاریخ محو می‌شود گرچه تمام عالَم علیه آنان دست به‌یکی شوند. کسانی که به سرزمین‌شان که یکی از بهترین سرزمین‌ها نزد خداوند متعال است، چنان چنگ بزنند، کجا پول، مال و کالاهای فریبنده‌ی دنیا آنان را مغفول خواهد کرد؟ درست است که این روزها در آوار زندگی می‌کنند. همه‌چیز را از دست دادند. اما ایمان‌شان با آنان است‌. ان‌شاء‌الله، با قوت، صلابت و پایمردی و پایداری بیشتر توطئه‌های و دسائس جدید دشمن را نیز نقش برآب خواهند کرد. نسل‌های آینده به‌امید خدا بیدارتر، قوی‌تر و پرتوان‌تر خواهند بود. همان‌گونه که پدران رامردشان سرِ این امت را بلند نگاه داشتند، خودشان نیز در ایت مسیر گام‌های بلندی بر خواهند داشت. این مجاهدین که امروز دشمن از دست‌شان هراسان است همان کسی هستند که دیروز اسلحه‌ی‌شان سنگ بود و با دشمن مبارزه می‌کردند.
اقتدار، ابهت و عظمت مجاهدین این روزها خواب را از چشمان یهود ربوده‌است. رژه‌های مجاهدین، ظهور آنان با موتر سیکلت‌ها، ماشین‌های مدل‌بالا و تجمع مردم دور‌تا دور آنان و دست‌زدن برای آنان، شعاردادن و تشویق کردن آنان، دشمن را هراسان کرده و وداشته‌است تا به‌عجز و شکست خود اعتراف کند و همواره تحلیل‌گران‌ در نوشته‌های‌شان بپرسند که ما در ۱۵ ماه بمباران، جنگ‌زمینی و نسل‌کشی کامل چکار کردیم؟ این افراد کجا بودند و چگونه از ضربات ما در امان ماندند؟
اما مسئله‌ای که این روزها بسیاری به آن پرداخته‌‌اند این‌که مجاهدین حماس و رهبران جهادی‌شان با عملیات طوفان‌الاقصی چه مفادی به‌دست آوردند؟ بعد از ۴۷ هزار کشته، هزاران مفقود، تخریب خانه‌ها و ویران‌شدن زیرساخت‌ها و بعد از ۱۵ ماه جنگ، دوباره با اسرائیل آتش‌بس اعلان کردند، چه خسارت‌هایی که متحمل نشدند. بیشتر رهبران‌شان را از دست دادند، پس طوفان‌الاقصی برای چه بود؟ در جوابِ این افراد باید گفت: در کنار خسارت‌هایی که در این عملیات به رژیم خون‌خوار اسرائیل وارد شد. این را باید از خود اهل غزه پرسید؛ آنانی که بر آوار نشسته و می‌گویند این‌که سهل است گر جان بخواهد جان شیرین نیز خواهیم داد. آزادی بهای سنگینی دارد که بیشتر مردم متوجه آن نیستند.