نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تابستان سال ۲۰۰۹ میلادی، مرحلهی اوج جهاد ضد اشغال بود. دورهی مأموریت دیوید مکرنن، جنرال آمریکایی، در افغانستان به پایان رسیده و به جای او جنرال جدیدی به نام مککریستل منصوب شده بود.
مککریستل به عنوان بخشی از تغییر معمول در فرماندهی نظامی از سوی پنتاگون منصوب شده بود، اما دستنشاندههای محلی آمریکا آنقدر خوشحالی نشان دادند که رسانهها از شادی آنان پر شدند.
تحلیلگران تلویزیونی از وی با آب و تاب تمام نام میبردند و حتی کاف “مک” را در “کریستل” مدغم کرده و تمام حقوق قواعد تجویدی را به جای میآوردند. بعضیها میگفتند او کسی است که صدام حسین را در عراق دستگیر کرده است.
رادیوها میگفتند او کم غذا میخورد و زیاد کار میکند و به زودی تغییر عمیقی در جنگ افغانستان به وجود خواهد آورد.
هواداران فیسبوکی فقط گروپ خون و شماره کفش او را بیان نکردند، سایر مشخصات این جنرال خارجی را طوری منتشر میکردند که به نظر میرسید برای تبلیغات انتخاباتی کرزی هم به این اندازه تلاش نکردهاند.
آنان فکر میکردند با این تبلیغات برای ارباب جدید روحیه جنگی ایجاد کرده و طالبان را میترسانند، اما غافل از آنکه افغانها کودکان گهواره نیستند که با ترساندن به وحشت بیفتند.
خواست خدا بود؛ قدم جنرال جدیدی که هواداران او را به نیکفالی گرفته بودند، بدیمن از آب درآمد. سال آینده، یعنی ۲۰۱۰، از نظر تلفات نظامی برای آمریکا و دستنشاندهها یکی از سختترین سالها شد. جنگ چنان اوج گرفت که برق اتاق مککریستل اتصال نمود و در گفتوگویی با یک رسانهی آمریکایی، آشکارا به رئیسجمهور خود اوباما، توهین کرد.
اوباما در مقابل، نه تنها این “چراغ شیطان” امیدهای هواداران را از منصب برکنار کرد، بلکه او را از ارتش نیز اخراج کرد.
امروزه بار دیگر تغییرات سیاسی در آمریکا رخ داده و کابینه جدیدی تشکیل میشود. مقامات جدیدی بهطور معمول در آمریکا تعیین میشوند، اما برخی از هواداران محلی دوباره به پایکوبی پرداختهاند و میگویند که فلان وزیر جدید قبلاً با طالبان جنگیده و این نشانهی تهدیدی برای دولت افغانستان است.
ما نمیدانیم که لندغران چه زمانی از تاریخ درس خواهند گرفت؟ تا چه زمانی سرنوشت خود را در جبین آمریکاییها میبینند؟ آیا تجربههای بیست سال گذشته، دوستی نیمهراه آنان با آمریکا و عشق یکطرفهی ناکامشان به اندازهای ارزش ندارد که کمی فکر شود و از آن درس گرفت؟
جدا از این، چهقدر شرمآور و خجالتآور است که کسی مدعی حاکمیت بر کشوری سربلندی چون افغانستان باشد، اما امیدهای خود را به انتصاب یک مقام بیگانه در آن سوی دنیا پیوند داده باشد!
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.