افغانستان و احزاب سیاسی/ (بخش دوم)

توجه: مقالات وب‌سایت الاماره دری تنها نظر نویسندگان است و لزوماً دیدگاه این وب‌سایت نیست.

در بخش اول، در مورد تاریخ احزاب سیاسی در افغانستان به صورت کلی، و چگونگی نفوذ حزب کمونیستی در دولت، بحث کردیم، و در این بخش به چگونگی دریافت دستورات این حزب از اتحاد جماهیر شوروی و مشکلاتی که این حزب بر سر افغانستان آورده است، می‌پردازیم.

 

شکی نیست که یک حزب اگر از نظر فکری، عملی و سیاسی به یک نیروی بزرگ مجهز نباشد، هرگز نمی‌تواند حکومتی را سرنگون کرده و صاحب اقتدار گردد. حزب کمونیستی افغانستان نیز در غلبه بر حکومت محمدداوود خان تنها نبود، بلکه در انقلاب آوریل ۱۹۷۸ میلادی، اتحاد جماهیر شوروی نیز مداخله مستقیم و واقعی داشت.

 

مساعدت اتحاد جماهیر شوروی با حزب کمونیستی قبل از انقلاب

 

همان‌طور که اشاره کردیم، سال‌های قبل از انقلاب، اتحاد جماهیر شوروی از کادرهای حزب کمونیستی در بخش‌های مختلف دولتی، به‌ویژه نیروهای مسلح، حمایت کرده و برای آن‌ها سلول‌های سازمان‌یافته‌ای را آماده ساخت تا به قدرت برسند. این سلول‌ها در جذب افسرانِ ارتش، موفقیت‌های زیادی داشتند؛ زیرا تعداد کمونیست‌ها در دههٔ هفتاد کم بود و از صد نفر تجاوز نمی‌کرد؛ اما در روز کودتا تعداد آن‌ها به هزاران نفر می‌رسید که افسران و سربازان نیز در آن داخل بودند و علاوه بر این، بیشتر مناصب رهبری در این مدت به آن‌ها واگذار شده بود.

 

بر اساس برخی منابع، بمباردمان کاخ سلطنتی توسط هواپیماهای مدل (میگ – ۲۱) انجام شد؛ زیرا خلبانان افغان برای استفاده از این هواپیماها به‌طور کامل آموزش ندیده بودند، پس چگونه به کاخ حمله‌ور شدند؟! شکی نیست که این موضوع خود شک و تردیدی را ایجاد می‌کند.

 

علاوه بر این، بیش از بیست خلبان روسی به عنوان کارشناسان هواپیماها، در میان نیروهای هوایی کار می‌کردند که این امر نشان می‌دهد: بمباران کاخ توسط خلبانان روسی انجام داده شده است. همچنین گفته می‌شود که هواپیماهای روسی از تاشکند، به کاخ داودخان، حملات هوایی انجام داده‌اند که این موضوع، دخالت اتحاد جماهیر شوروی در کودتا را تأیید می‌کند.

 

حمایت حزب کمونیستی پس از انقلاب

 

در زمان کودتا علیه دولت داوودخان، کودتاچیان ساختمان سفارت روسیه در کابل را به‌خاطر این‌که از مصونیت دیپلماتیکی برخوردار بود، به عنوان مقرّ خود برای مدیریت عملیات کودتا انتخاب کردند. غالباً فرمان‌های کودتایی از ساختمان این سفارت صادر می‌شد، مانند: طرح کودتا که توسط یکی از افسران کمونیست به حفیظ‌الله امین منتقل گردید.

 

بالآخره در ۵ سپتامبر سال ۱۹۷۸ میلادی، حزب کمونیستیِ حاکم، معاهدهٔ دوستی با اتحاد جماهیر شوروی را امضا کرد که بر اساس آن، ارتش شوروی برای حفاظتِ افراد این حزب انتخاب شده و با این معاهده، افغانستان وارد حوزهٔ نفوذیِ اتحاد جماهیر شوروی گشته و به سوی معضل بزرگی گام نهاد.

 

این طبیعت هر حزب و دولت خودسر است؛ هرگاه اراده و تلاش کنند تا کشوری را تحت کنترل خود درآورند که توان نگهداری آن را ندارند، خیلی زود با کشوری که از آن‌ها حمایت کرده و در زمان نیاز از آن کمک بگیرند، معاهده امضا می‌کنند.

 

 

بنابراین، زمانی که ایالات متحده آمریکا به افغانستان و عراق یورش برد و آن‌ها را تحت اشغال خود درآورد، معاهده‌ای را با دولت جمهوری عراق و دولت جمهوری افغانستان برای حمایت و حفاظت آن‌ها امضا کرد؛ اما امارت اسلامی افغانستان از امضای این چنین معاهده و هرگونه معاهدات دیگر، در دور اول، خودداری کرد و راه مبارزه را در پیش گرفت، تا این‌که پیروز گردید و با کمال سرفرازی، پیمان صلح را در دوحه با ابرقدرت‌ترین کشور جهان به امضا رساند.

 

انقلاب آوریل سال ۱۹۷۸ میلادی و تسلط کمونیست‌ها بر حکومت، گام اصلی و مهمّی برای تهاجم نظامی به افغانستان بود و قبل از آن، مقدمه‌ای سیاسی، اقتصادی و فکری را برای تهاجم و تسلّط آماده ساخته بودند. مرحلهٔ اجرایی آن‌ها با آغاز انقلاب شروع شد و با وجود این‌که اتحاد جماهیر شوروی کنترل خود را بر افغانستان محکم کرده بود؛ اما بازهم قانع نبودند و تصور می‌کردند که اشغال نظامی افغانستان از سوی آن‌ها، با هیچ‌گونه مخالفتی –نه در سطح کشور و منطقه و نه در سطح بین‌المللی– روبه‌رو نخواهد شد. مگر چنین نبود که می‌پنداشتند؟ و کار به جایی کشید که تاریخ ثبت کرده است.

 

به هر حال، جنگ شوروی در افغانستان چیزی جز جنگ نابودی، ویرانی، قتلِ‌عام و تخریب جمعی نبود.

 

طبق گزارشی از سازمان ملل متحد در ۱۹۸۶ میلادی، بین ژانویه و سپتامبر سال ۱۹۸۵، ۳۳ هزار غیرنظامی افغان کشته شد که بیشتر آنان توسط ارتش شوروی و متحدان کمونیستِ آن‌ها به قتل رسیدند. اشغال ده‌سالهٔ شوروی، منجر به شهادت ۲ میلیون هموطن ما گردید که باعث شد جامعهٔ افغانی تحت فشارهای روانی و جسمیِ ناشی از وحشت‌های این جنگ قرار گیرد.

 

نیروهای اشغال‌گرِ شوروی، قریه‌ها را با بمباردمان، کاملاً تخریب کردند، کانال‌های آبی و مناطق وسیعی از زمین‌های کشاورزی را از بین بردند و بالآخره خسارات زیادی به هزاران افغان وارد نمودند و تنها راه برون‌رفت از چنین مشکلی، مبارزه بود؛ چون بدیهی است که این هلیکوپترها را نمی‌شد با اعتراضات مسالمت‌آمیز یا تنها با حرکت‌های سیاسی شکست داد، بلکه باید مقاومت صورت می‌گرفت و از راه زور وارد نبرد می‌شد که همان‌طور نیز صورت گرفت و نتیجه هم داد.

 

جنرال «اولگ کالوگین» که بیش از سی‌سال در صفوف استخبارات شوروی، معروف به «کی‌جی‌بی» خدمت کرده بود، در مقاله‌ای که در مجلهٔ آمریکایی (فورین پالیسی) نشر شده، از استراتژی تهاجم به افغانستان و برنامه‌ریزی اطلاعات شوروی برای حفظ دولت وفادار به خود پرده برداشته است. او می‌گوید: «در این زمینه، ما برخی افغان‌ها را با دوربین‌ها و دستگاه‌های صوتی – الکترونیکی مجهز کردیم و به آن‌ها وعده دادیم که در برابر آمریکایی‌ها هر کمکی که ممکن باشد، برای آن‌ها ارائه خواهیم کرد، اما بازهم مخالفت‌های مردمی جریان داشت، اما با وجود این‌که این مخالفت‌ها در حال افزایش بودند، وضعیت تحت کنترل بود.

او در ادامه می‌افزاید: «بر اساس دستورات رئیس (کی‌جی‌بی) و برنامه و استراتژی کلی برای افغانستان، بر نکات زیر تمرکز کردیم:

 

۱. کمونیست‌های افغانی باید شواهدی را دربارهٔ آموزش گروه‌های جنگی توسط پاکستان، جمع‌آوری کنند و سپس اسلام‌آباد را متهم به حمله بر مردم افغانستان نمایند؛

 

۲. رهبری افغانستان باید پیامی در حمایت از انقلاب ایران به دولت ایران ارسال کند و در آن به‌خاطر همکاری این دو دولت، از خود امیدواری نشان دهد؛

 

۳. باید اعلام شود که جنگجویانِ ساکن در ولایت هرات، حامیان صهیونیسم و فرمانبرداران استعمار آمریکایی‌اند؛

 

۴. باید تمام شهروندانی که مظنون به همکاری با سازمان هستند، از افغانستان اخراج شوند؛

 

۵. روحانیون حامیِ دولت باید با مردم و جوانانِ کارگر و کشاورز صحبت نمایند، تا از دولت مذکور حمایت کنند؛

 

۶. دولت و اتحاد جماهیر شوروی باید کمیته‌ها و ملیشه‌های مردمی مسلح برای دفاع از انقلاب را تشکیل دهد؛

 

۷. باید ایستگاه‌های رادیویی زیادی را که به نظام وفادار هستند، هم در داخل افغانستان و هم در اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کنند؛

 

۹. مشاوران شوروی به افغانستان اعزام شوند و پروازهایی را جهت شناسایی بیشتر افغانستان بر فراز این کشور انجام دهند و نیروهای شوروی را در مرز افغانستان تقویت بخشند و آن‌ها را در حالت آماده‌باش قرار دهند.

 

هنگامی که ارتش سرخ شوروی احساس کرد که مقاومت علیه دولت دست‌نشانده روزبه‌روز افزایش می‌یابد و دولت نیز قادر به مقابله با آن نیست و اصلاحاتی که انجام داده بود به نفعش تمام نمی‌شود، به طور نظامی در افغانستان مداخله کرد تا افغانستان را رسماً به عنوان یک کشور جمهوری به اتحاد جماهیر شوروی ملحق کند.

 

تمامی این‌ها مشکلات زیادی هستند که به دلیل حزب‌گرایی و جناح‌بندی‌ها وارد افغانستان شدند، و ملت سال‌ها درگیر شعلهٔ مرگبار آن بود. این حزب کمونیستی به تدریج رشد کرد و ریشه‌های خود را در داخل دولت و جامعهٔ افغانستان محکم نمود تا بالآخره فاجعه‌های بزرگ و جنایات شرم‌آوری را به بار آورد، و بدین ترتیب مصیبت‌ها و مشکلات یکی پس از دیگری بر افغانستان و مردم ستم‌دیدهٔ این سرزمین وارد شد.

 

این یک حزب بود که در میان مردم محبوبیت و جایگاهی نداشت؛ نه از لحاظ سیاسی و نه از لحاظ فکری، و نه با آن‌ها عقیده و فکر مشترکی داشتند؛ اما بازهم توانست افغانستان را تحت کنترل خود درآورد و به مدت بیست‌سال بر آن تسلط یابد. پس چه خواهد شد اگر احزاب و افکار دیگری وجود داشته باشند که هر کدام بخواهند به تنهایی حکومت را در دست بگیرند؟!