نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
افغانستان، نیمقرن پیش، دارای حکومت و قدرت خاصی بود و در نظام و ملت آن، کمبودیای به چشم نمیخورد، و انکار طبیعت و زیباییهایش امر دشواری بود. روستاها و شهرها پر از جمعیت بودند، بهویژه پایتخت افغانستان -کابل- که با ساختمانها، محلات مجلّل و جمعیت زیاد، رونق خاص خود را داشت. کاروبار و حرفههای گوناگون در حال رشد و توسعه بودند و همانند سایر کشورها مردم این سرزمین نیز به کشاورزی، تجارت، صنعت و اختراعات مشغول بوده و ملت عزیزمان در آسایش به سر میبرد.
این در زمانی بود که افغانستان، حکومت مستقلّی داشت و به حقوق و مشکلات مردم رسیدگی میکرد، و خلاصه این کشور در آن زمان نسبت به کشورهای منطقه، بهعنوان یک کشور پیشرفته یا در حال توسعه، محسوب میشد؛ اما متأسفانه این حالت دوام پیدا نکرد، و سرزمینمان مورد حملات اشغالگران قرار گرفت. شکی نیست که اگر اشغال، جنگها و درگیریهای داخلی نمیبود، افغانستان، امروز به یکی از کشورهای در حال توسعه و پیشرفته در منطقه و جهان تبدیل میگردید.
باید به یاد داشته باشیم که علت اینهمه بدبختی و ظلموستم در برابر این سرزمین، برمیگردد به حزبگرایی؛ زیرا با ورود این پدیدهٔ شوم در سیاست افغانستان و جامعهٔ مسلمان آن، ملت این سرزمین بهسوی یغما رفته و مال و ثروتشان به تاراج رفت. پدیدهٔ حزبگرایی چنان نفوذ پیدا کرد که حتی در میان دانشجویان و معلمان دانشگاهها، و قشر روشنفکر که گمان میکردند کار خوبی انجام میدهند و کشور را به اوج پیشرفت و شکوفایی خواهند رساند، جا گرفت.
آنها بدون اینکه به جغرافیای افغانستان، مردم، فرهنگ و عقیده آنها توجه کنند و بدون اینکه عواقب حزبگرایی و پیامدهای آن بر جامعه را، مورد مطالعه قرار دهند، به ترویج آن پرداختند و در دام آن گرفتار شدند، و سرانجام کار به جایی کشید که در یک منطقه، یک حزب و در منطقهٔ دیگر، حزب دیگری وجود داشت که کاملا با افکار یکدیگر مخالف بوده و هر کدام در مسیرِ مخالف با حزب دیگری در حرکت بود. ویروس ضدبازی شیوع پیدا کرده و نظرات متفاوت گردید، موضعگیریهای حزبگرایان مختلف شده و مردم هدف خود را فراموش کردند، اختلافات افزایش یافت و اوضاع افغانستان روزبهروز پیچیدهتر میشد.
این وضعیت افغانستان، باعث شد که کشورهای دیگر به افغانستان چشم بدوزند و فرصت را برای مداخله در آن، و سیطره بر آن، غنیمت بشمارند، تا سرانجام از طریق دخالت فرهنگی و فکری به دخالت نظامی برسند. در نهایت، کشور به ویرانه تبدیل شد، حرمتها پایمال گردید و تلاشها و برنامهها به باد رفت، و بالآخره مردم فراموش کردند که افغانستان، نیمقرن پیش چه جایگاهی داشت و چگونه همانند سایر کشورها به جلو در حرکت بود. این و هزاران بدبختیِ دیگر، فقط نتیجهٔ همین حزبگرایی بود که راه را برای کشمکشهای داخلی و مداخلات خارجی باز گردانید.
حزبگرایی، بهویژه بر اساس مفهوم سیاسی، یک چیز وارداتیِ از دنیای غرب بوده و تابع دموکراسیِ جعلی آنهاست. تردیدی نیست که ایجاد این پدیده نیز همانند بسیاری از موارد دیگر از طرف غرب، وارد دنیای اسلام شده و بر امت اسلامی تحمیل گردید و هیچ نفعی برای مسلمانان نداشته، بلکه بیشتر از قبل، مشکلات جدید و درگیریهای زیادی را بین مردم یک کشور ایجاد کرده و فتنههای قومی و جاهلی را برانگیخته است، و افغانستان نیز بهعنوان یک بخش بزرگی از دنیای اسلام، از این ایدهٔ غربی آسیب دیده و زندگی سیاسی و اجتماعی خود را از دست داد، و در نهایت از قافلهٔ پیشرفت جهانی در زمینههای گوناگون توسعه و گسترش عقب ماند.
با توجه به اینکه افغانستان موقعیت استراتژیکی مهمی در منطقه دارد و خداوند متعال نیز گنجها و نعمتهای طبیعی به این سرزمین عطا کرده است؛ همواره مورد مداخلات و دستزد کشورهای استعماری قرار گرفته است، و این موارد تنها عواملیاند که باعث دخالت بیگانگان در امور افغانستان گشته و همچنین مانع پیشرفت و توسعه این کشور قرار گرفتهاند؛ اما بازهم سبب اصلیِ دخالت آنها –که راه را برای اشغال باز کرد– وجود احزاب مختلف است؛ چون همانند آفتاب روشن است که اگر این حزبها نمیبودند، هرگز بیگانگان جرئت مداخله پیدا نکرده، راهی برای داخلشدن نمییافتند و کشور تحت اشغال قرار نمیگرفت.
شایان ذکر است که فعالیتهایِ احزابِ سیاسی در افغانستان از کشورهای غربی و شرقیای وارد شده که تحت تأثیر افکار غیرانسانی و عقاید منحرف قرار گرفتهاند، و هرگز با جامعهٔ مسلمانِ افغانستان سازگار نبوده و با زندگی طبیعی آنان که از نسلهای گذشته برایشان به ارث رسیده، همخوانی ندارند.
تاریخ تأسیس احزاب سیاسی در افغانستان، برمیگردد به اواخر حکومت ظاهرشاه؛ چون ظاهرشاه بود که فضا را برای فعالیتهای حزبی باز نمود. گرچه فعالیتهای حزبی در دوره «امانی» آغاز شد؛ اما در آن زمان زیاد دوام نیاورد و درهای آن بهطور کامل باز نشد، اما با این وجود، افغانستان بیشتر از هر کشور دیگری در جهان از سوی این احزاب، آسیب دیده و توسعه و مراحل رشد خود را از دست داد.
در کنار اینها، گروههای مختلف فکری و فرهنگی دیگری نیز شروع به تأسیس حزب کردند و هر کدام منافع خود را در نظر داشت، و طولی نکشید که آسمان سیاسیِ افغانستان پر از احزاب، گروهها و جماعتها شد. این احزاب از دانشگاهها که شامل عناصر مختلفی، همانند کمونیستها، اسلامگرایان و دیگرانی که تحت تأثیر یا تربیت افکار غربی بودند، آغاز شدند. کشورهای غربی و شرقی برای هماهنگی و حمایت از کسانی که با افکارشان موافق بودند، وارد عمل شده و در این راستا اتحاد جماهیر شوروی که دارای افکار کمونیستی بود، دست بالایی داشت، تا سرانجام احزاب وابسته به آنها به نیروهای مسلح تبدیل شدند و اتحاد جماهیر شوروی نیز با واردکردن کمکهای تسلیحاتی خود به نیروهای نظامیِ داخلی افغانستان کمک میکرد.
همچنین در میان این احزاب –که در ظاهر نوعی دموکراسی و پیشرفت سیاسی به نظر میرسیدند– برخی از احزابِ سیاسی، احزاب غیراسلامی بودند که برخلاف عقیده اسلامی وارد میدان شدند؛ مانند: حزب دموکراتیک خلقی افغانستان که حزبی کمونیستی بود و در سال ۱۹۶۵ میلادی، در افغانستان با حمایت اتحاد جماهیر شوروی و کشور همسایه تأسیس گردید.
ایجاد این حزب به محمدداوود خان کمک کرد تا در برابر ظاهرشاه (پسر کاکای داوود خان) که بانی جمهوریت در افغانستان است، کودتا کند؛ اما پس از مدتزمانِ کوتاه -پس از پنجسال- داوودخان برخلاف حزب کمونیستی قیام کرد و بالاخره رهبران این حزب را دستگیر و از صحنه سیاست خارج نمود. در نهایت حزب کمونیستی به دشمنی با دولت پرداخت و انقلاب خونینی را راه انداخت تا سرانجام بهانهای برای تجاوز شوروی پیدا شده و این سرزمین را به ورطه نابودی کشاند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.