نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سلسله خاطرات میدان جهاد/بخش ۱۴ محمد داود مهاجر اسارت و جهاد با هم عجین اند؛ بلکه اسارت از مراحل سخت راه جهاد شمرده میشود. کمتر مجاهدی را شاید سراغ داشته باشید که جرعهای یا جرعههایی از جام تلخ اسارت را سر نکشیده باشد. از چند ساعت و چند روز گرفته تا چند ماه و سال […]
سلسله خاطرات میدان جهاد/بخش ۱۴
محمد داود مهاجر
اسارت و جهاد با هم عجین اند؛ بلکه اسارت از مراحل سخت راه جهاد شمرده میشود. کمتر مجاهدی را شاید سراغ داشته باشید که جرعهای یا جرعههایی از جام تلخ اسارت را سر نکشیده باشد. از چند ساعت و چند روز گرفته تا چند ماه و سال و تا رفتن به سکوی اعدام.
در طول بیستسال جهاد در برابر اشغالگران و مزدورانشان دوبار مورد این امتحان الهی واقع شدهام و با مجاهدان بسیاری در زندانهای پلچرخی و بگرام رفاقت و همراهی داشته و درسهایی از این دانشکدهٔ تجربی حاصل کردهام.
در زندانها مجاهدانی بودند که چندین سال و بعضیها بیشتر از دهسال را سپری کرده بودند! کسانی که در ابتدای اسارت نوجوان بودهاند و اکنون میانسال گشته و تارهای سفید در محاسنشان دیده میشد!
اما گذشته از اینها، مجاهدانی را نیز دیدم که به اعدام محکوم شده بودند و هر روز را در انتظار اجرای حکم اعدام سپری میکردند. نه اینکه آنها از این حکم نگران باشند و شبوروزشان تلخ بگذرد! نه هرگز نه؛ بلکه بسیار با حوصله، صبر و متانت، اوقات زندانشان را با ذکر، دعا، تدریس و تعلیم و عشق به شهادت سپری میکردند.
زمانی که جوانی، رشادت و خوبی آنها را مشاهده میکردیم، از حکم هجده سال خود بیپروا میشدیم و اگر از طرف زندانیان اعتصابی رخ میداد و دادرسیای میشد، اولین درخواست همهٔ زندانیان این بود که اعدامیها را از قید حکم برهانند و باید این حکمشان نقض شود و به حبس تعزیری تبدیل شود. چنانچه گاهی چنین افواهاتی از طرف منسوبین حکومتی بهخورد ما داده میشد که تسلیبخش ما میگشت و بسیار خوشحال میشدیم و اصلا فکر آزادی خود را در سر نمیآوردیم.
لله الحمد که با پافشاری و استقامت پیدرپی مبارزان میدان سیاستِ امارت اسلامی، بسیاری از برادر مجاهد ما آزاد شدند و بلکه اکثریت آن کسانی که حکم اعدام گرفته بودند از قید رها گشته و به فضای باز آزادی برگشتند.
الحمد لله الذی بنعمته تتم الصالحات
زندان هم از خود دنیایی دارد. آنانی که به خاطر عقیده گرفتار شده بودند، باوجود تمامی تنگناها و کاستیها باز هم در فضایی معنوی و بهشتی روحی زندگی میکردند. اکثر وقتشان را به علم و تعلیم آن، به ذکر و تلاوت قرآن داده بودند. ضمنا اینکه در بسی اوقات، به ورزش، بازیهای تفریحی و جمعی و شوخیهای باحال رو میآوردند و از این رهگذر جسم و روح را با هم نزدیک میکردند؛ تا شادی هر دو را فرا بگیرد.
زندان معنویت خاصی به مجاهدان داده بود؛ بهخصوص به آنهایی که به بگرام انتقال داده شده بودند؛ زیرا آنجا غیر از مصروفیت به علوم دینی و قرآنی، دیگر مشغولیتی فراهم نمیگردید؛ چنانچه در زندانهای ولایتی و پلچرخی سهولتها و مشغولیتهای زیادی بهچشم میخورد.
بعضی از دوستان ما حکم اعدام گرفته بودند و حتی به محل اعدام منتقل شدند. نان و آب بر آنها قطع شد و چوبهٔ دارشان برابر گردید؛ اما ناگاه دوباره از اعدامشان منصرف شدند بنابر علتهایی که برای ما نامعلوم بود و در حقیقت “تدبیر کند بنده، تقدیر زند خنده”. مجاهدان خود را آمادهٔ پوشیدن لباس شهادت کرده بودند؛ ولی تقدیر الهی دستشان را گرفت و مفتخرانه با صد ناز و کرشمه و گلهای آویخته به گردن، به خانهها و سنگرهایشان باز گرداند.
در همان شبهایی که جهت اعدام آورده شده بودند یکی از آن برادران میگفت خوابی دیده است و در آن خواب این آیت تلاوت میشد: لا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ، آری، هیچ چیزی بر چیزی دیگر بدون امر الهی نمیتواند پیشی بگیرد. مردن و زنده بودن در اختیار الله متعال است و کسی نمیتواند آن را عقب و جلو بیندازد. آن برادر با دیدن این خواب، چنین الهام شده بود که تقدیر الهی چیزی دیگر غیر از اعدام را برای آنها رقم زده است.
نتیجهٔ سخن اینکه از زندان نهراسیم؛ چون دل به دریا زدهایم و به سوی ذاتی بزرگ و عظیم پرها و بالهای خود را گشودهایم؛ پس، از موجهای این سو و آن سوی دریا نترسیم؛ گرچه دعای عافیت را همیشه ورد زبان کرده و اسباب احتیاط را کاملا رعایت کنیم.
به مجاهدانِ در زندان رسیدگی کنیم. امورات و مخارجشان را در زندانها فراهم کنیم؛ چون سهولتهایی را که ادارهٔ کابل درنظر گرفته است، در حد صفر اند. چه بسا مجاهدانی که در زندانها لباسشویی میکردند، خدمت دیگران را به عهده داشتند تا نان و نفقهای بهدست بیاورند؛ اما باز هم دیده میشد که مسئولان امارت اسلامی به صورت ماهانه، کمکخرجیای برای آنها میفرستادند؛ اما لازم است تا مردم متدیّن و دیندوست ما، دلگرمیِ هر اسیر مظلومی را از طریق کمک به خانواده و بچههایشان بهدست بیاورند و رضایت الهی را از آن خویش کنند؛ تا مسئولیت دینی و دنیوی خود را ادا کرده باشند.
۷ رمضان المبارک ۱۴۴۲هق
بخش سیزدهم (بخش گذشته): روزهای سختی که گذشت و اینک صبح نزدیک است
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.