نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
دین و اقتصاد در معنابخشیدن به زندگی مادی و معنوی نقشتعیینکنندهای دارند و میتوان گفت، این دو برای پیشرفت و به اوجرساندن انسان، مکمل یکدیگراند.
از سویی، اقتصاد بیمار و فقر نابرابر، همواره زمینهساز نابودی ارزشهای دینی و باعث فساد، فحشا، جرم و جنایت بوده است؛ چهبسا انسانهایی که محتاج یک قرص نان هستند و به ناچار دست به جرم میزنند.
از طرفی، عوامل اقتصادی و معیشتی نقش تعیین کنندهای بر روح و روان افراد دارند؛ طوری که اگر به آمارهای رشد خشونتهای خانگی، رشد جرایم و رشد نزاعها نگاهی شود، درخواهیم یافت که بسیاریها در فقر و تهیدستی ریشه دارند.
در روانشناسی، نیاز آدمها به پنج دسته تقسیم میشود که یکی از آنها، نیازهای اساسی یا بنیادین است که اگر نیازهای اساسی تأمین نشوند، خلئی شکل میگیرد که این خلأ در افراد به دو شکل تخلیه خواهد شد: یا با پرخاشگری و خشم و بهصورت سرکوب کردن خود و یا با افسردگی.
بنابراین، همانگونه که همه میدانیم، اقتصاد یک نیاز بنیادین است و فقر بار روانی دارد، باعث بیانگیزگی، یأس و حتی پرخاشگری میشود.
مردم جامعه ما در مرحلهای نیستند که بتوانند سختیهای فقر را مدیریت کنند و با آن یک فرهنگ جمعی بسازند و این در حالی است که تجربه فقر در خیلی از کشورهای مختلف جهان رخ داده است؛ اما آنان با فرهنگ جمعی توانستهاند آن را مدیریت کنند.
البته مبرهن است که استمرار فشار گاهی باعث پرخاشگری گشته و زمانی باعث ایجاد افسردگی میشود که در نتیجه جامعه با دوقطبی شدن مواجه میشود و افراد در برابر فقر و فشار مالی واکنشهای بیشتری نشان میدهند.
برای از بینبردن مشکل نابرابری فقر و ثروت، از دیرباز اندیشمندان راههایی اندیشیدهاند، حتی دو روش متفاوت آن را مدتها تجربه کردهاند:
۱-سوسیالیستها و کمونیستها معتقداند مشکل اصلی بشریت و ریشه همه دردها، فقر و مالکیت خصوصی است و اگر این ریشه خشکیده شود، مشکل حل میشود؛ به همین منظور این روش را هفتاد سال تجربه کردند، وعدههای دروغین بسیاری دادند، نوید یک زندگی عالی سر دادند، از بهشت دم زدند؛ اما در نهایت ناکام شدند و این پلان بزرگشان نتیجه نداد.
۲-کاپیتالیست؛ کشورهای بلوک غرب برنامههای دیگری طرحریزی کردند موسوم به کاپیتالیست که برای رفع فقر، مؤسسات و سازمانهای مختلفی تشکیل دادند، مانند: هلال احمر؛ صندوق بین المللی پول؛ بانک جهانی؛ صندوق تعاون سازمان ملل و برنامههای کمکهای اقتصادی و غذایی به گرسنگان و بودجههایی را نیز برای کمک به کشورهای عقبمانده در نظر گرفتند، ولی این سازمانها و برنامهها دو ضعف مهم دارند:
نخست آنکه این کارها و اقدامات کم و اندک است و هیچ تناسبی با جمعیت فقیر جهان ندارد و به همین دلیل، تغییر چندانی در چهره فقر جهانی پدید نیاورده است.
دوم آنکه این کمکها، معمولا آمیخته با اغراض سیاسی است و اگر مصالح سیاسی حامیان این مؤسسات اقتضا کند، کمک میکنند، در غیر اینصورت از ارسال کمک خودداری مینمایند.
بنابراین، این راهحل هم گرهی از مشکلات جامعه فقیر جهان را نگشوده است.
اسلام و فقرزدایی
یکی از راهحلهای مشکلات فقر، توصیههای «دین مبین اسلام» است که عمل بدانها، سبب پر شدن شکاف فقر و کمشدن فاصلههای طبقاتی مردم میشود.
یکی از این توصیهها و دستورالعملهای با ارزش در اسلام، مسئله انفاق و پرداخت زکات است؛ الله متعال در قرآن مجید انسان را به پرداخت قسمتی از آنچه به او داده و در اختیارش است، فرمان داده است: در آیه ۱۹ سوره ذاریات از این مطلب به زیبایی تعبیر شده است: «وَ فِی اَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَ الَمحْرُوم» و در اموال آنان (پرهیزگاران) حقی برای سائل و محروم هست.
در این آیه، مؤمن برای فقرا و مساکین در اموالش حقی قائل است.
و در آیات مختلف قرآن مجید برای تشویق مردم به انفاق تعبیرهای زیبا و جذابی به کار برده شده است.
در آیه ۸۹ سوره نمل آمده است: «مَنْ جاءَ بِالحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها…» هر کس کار نیک و خوبی انجام دهد، بهتر از آن را پاداش میگیرد.
آنچه از این آیه شریفه، معلوم میشود نهتنها با انفاق و صدقه مال از بین نمیرود که نزد خداوند باقی میماند و دهها آیه و حدیث دیگر که «مثنوی میخواهد و صد مَن کاغذ.»م
امروزه، اگر بتوانیم در جامعه خود و حتی همه جوامع بشری، این دستورالعملها را عملی کنیم، توزیع ناعادلانه ثروت و فاصله فقیر و غنی و بهطور کلی نابرابری در جوامع بشری از بین خواهد رفت.
آنچه امروز در کشور عزیز ما افغانستان جریان دارد، فقر مطلق است و سران امارت اسلامی تا بهحال کارهای بسیار کلانی برای رفع این مشکل کلان کرده است و اگر به همین روند پیش بروند، در آیندهای نهچندان دور بسیاری از مشکلات مرتفع خواهند شد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.