نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سلسله همگام با عاشقان شهادت/بخش ۱۸ ابویحیی بلوچی صداقت حقیقی در چشمها خلاصه میشود، یا به تعبیر عامیانهتر: چشمها هیچ وقت دروغ نمیگویند. اگر سخنان محبتآمیز فردی حقیقت داشته نباشند، چشمان او حقیقت را مشخص میکنند و در مقابل حتی اگر کسی محبت را به زبان نیاورد اما در قلبش محبت حقیقی باشد این امر […]
سلسله همگام با عاشقان شهادت/بخش ۱۸
ابویحیی بلوچی
صداقت حقیقی در چشمها خلاصه میشود، یا به تعبیر عامیانهتر: چشمها هیچ وقت دروغ نمیگویند. اگر سخنان محبتآمیز فردی حقیقت داشته نباشند، چشمان او حقیقت را مشخص میکنند و در مقابل حتی اگر کسی محبت را به زبان نیاورد اما در قلبش محبت حقیقی باشد این امر از چشمانش آشکار میشود.
من محبت حقیقی و خالصانه را از چشمان مجاهدین خواندهام، خیرخواهی را در کلماتشان و شفقت را در رفتارشان حس کردم.
محبتی که در میان مجاهدین دیدم بینظیر و مثالزدنی هست، حتی در اکثر اوقات بر محبت نسبی و خونی مقدم میشوند و از آن قویتر میشوند. در لحظات سختی که نفسها در سینه حبس میشوند، آن زمان که یکی از مجاهدین تیر میخورد و خونش جاری هست، همسنگرش بدون درنظرداشت باران تیرها و توپها سر به کف، دوستش را بلند میکند و به پشت معرکه میرساند.
شهید حافظ محمد؛ آن عاشق دلنواز، که ده سال اخیر زندگیش را وقف خدمت به دین الله و ضربهزدن به دشمنان اسلام کردهبود، یک مرتبه از ایشان برای استفادۀ وسیلهای از وسایلش اجازه گرفتم، ایشان درجواب گفتند: وقتی ما حاضریم برای شما جان بدهیم، پس ارزش اموال دنیا خیلی پایینتر از جاندادن هست، و حقا کلامی پرمعنا و تاریخی بود که ترحم و شفقت، ایثار و فداکاری این شهید دلاور در این سخن خلاصه میشد.
از طرفی دیگر این حافظ محمد رحمدل که حاضر است برای دوستانش جان دهد، همان فرماندهای بود که خواب را از چشمان دشمنان اسلام در منطقه کمربند خاشرود پرانده بود و در هوای سرد زمستانیِ خاشرود، تا پاسی از شب در کمین پیرهداران دشمن به انتظار مینشست، تا جایی که بعد از سه ساعت یکی را شکار میکرد.
چند روز قبل از چاپه دو سال قبل بزرگ دشمن برکمربند خاشرود و شهادت بسیاری از مجاهدین، شهید بدرالدین که از همه بیشتر با شهید سیاهسوار رحمه الله رفاقتی صمیمی داشت، بر اثر دلخوری به اتاق جبهه عثمانی کمربند میرود و آنجا اتراق میکند، شهید سیاهسوار رحمه الله؛ شهسوار میدان قلم و عمل با وجود اینکه امیراتاق هست، اما هنوز دو روز کامل نگذشتهبود که شخصا پای پیاده دنبال رفیق صمیمش به جبهه عثمانی میرود و تا اورا راضی نکرده و دلش را به دست نیاوردهبود بر نمیگردد، شهید با یار جاننثارش به اتاق بر میگردد و بعد از گذشت مدتی کوتاه روح هر دو شهید یکجا، بر اثر بمباران دشمن به علیین پرواز میکنند.
این است صمیمیت، اخوت و برادری دینی و عقیدتی که نمونهاش در میان صحابه رضوان الله علیهم اجمعین بوده و این است اخوتی که بر اثر عقیده هست که از هر صله و اتصالی حتی نسبی، انسان را به یک فردی نزدیکتر میکند، تا این حد که حاضر است برایش جان خود را فدا کند.
صفت دیگری که از صفات بارز صحابه محسوب میشود، سختبودن بر دشمنان هست. زمانی که آمریکاییها در پوستۀ لواء شهر غرغری سکونت داشتند، پلانهای خطرناک و چاپههای بزرگی را عملی میکردند شهید راهنما تقبله الله شبوروزش را برای مینگذاری سر راه تانکهای آمریکاییها میگذراند، آن زمان که در منطقه خاشرود، دشمن شبوروز چاپههای هوایی و زمینی میزد، این راهنما تقبله الله بود که جلوی تانکهای فولادینشان با مین میایستاد و هر تاکتیکی که برای مقابله با مین بکار میبردند، شهید باذن الله راه و روش دیگری برای ضربهزدن به آنها پیدا میکرد.
شاید همۀمان درباره ترس پیرهداران شبذدشمن از بلندکردن سر در منطقه خاشرود بخاطر زحمتها و قربانیهای افرادی همچون شهید حافظ محمد رحمه الله را شنیدهباشیم، اما لازم است که از شهید بلال رحمه الله نیز یادی بکنیم.
آن زمان که هنوز بوزبوزک (سلاح لیزری) در میان مجاهدین زیاد جاخوش نکردهبود، شهید بلال در کمربند خاشرود ساعتها با سلاح قناصه در کمین پیرهداران دشمن میایستاد و بسیار موفق بود.
همانطور که شهید حافظ محمد خواب را از چشمان پیرهدارن شبانه دشمن پراندهبود، در مقابل شهید بلال خوشبو رحمهالله کاری کردهبود که پیرهداران دشمن هر روز مرگشان را در برابر چشمانشان ببینند و ساعتها برای شکار پیرهدار دشمن در گرمترین ساعات روز کمین میگرفت. خداوند مغفرت کند آن عاشقان پاک طینت را.
بخش هفدهم (بخش گذشته): دستوپاهای که ارزش بوسیدن داشتند
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.