۲۴ اسد

۲۴ اسد ما را به یاد چه چیزی می‌اندازد؟

بعد از اذان خفتن که نماز جماعت برگزار شد، زندان پلچرخی را سکوتی آرام و ساکت پوشیده بود. وقتی از میله‌های آهنین پنجره بیرون را تماشا می‌نمودم، چراغ بزرگ و زردرنگ زندان روشن نبود.

ترجمه: روزگاری را که در زمین اندک و تضعیف شده بودید، به یاد آورید! سوره انفال_۲۶

 

بعد از ظهر ۲۳ اسد بود که بسیاری از زندانیان مظلوم را از زندان‌های ولایات فتح‌شده به زندان پلچرخی آورده بودند که به دلیل ازدحام زیاد و نبود مکان مناسب در دهلیزها و اتاق‌های زندان با حالت شدید و سرنوشت نامعلوم مواجه بودند.

 

بعد از اذان خفتن که نماز جماعت برگزار شد، زندان پلچرخی را سکوتی آرام و ساکت پوشیده بود. وقتی از میله‌های آهنین پنجره بیرون را تماشا می‌نمودم، چراغ بزرگ و زردرنگ زندان روشن نبود.

 

سال‌هاست که هزاران زندانی و خانواده‌های‌شان در کمال بیچاره‌گی و ناداری، انتظار رهایی و آزادی داشتند.

 

شب در حال سکوت و اندوه سپری می‌شد که زندانیان از قفس‌های خود بیرون آمدند و شایعه شد که زندان می‌شکند! شایعه به نعره‌های بلند “الله اکبر” تبدیل شد که در مقابل، محافظین زندان در برخی از بلاک‌ها توسط پیکاها و کلاشینکوف‌ها تیراندازی کردند، برخی از زندانیان مجروح و عده‌ای جام شهادت نوشیدند.

 

با تیراندازی فضا اندکی آرام شد. امرا نیز به ما دستور داده بودند که مجاهدین خودسرانه از بلاک‌ها بیرون نروند. من با دوستان خود در پشت پنجره‌های بلاک مصروف معلومات بودم که وضعیت چگونه است. در نهایت اطمینان حاصل شد که زندان به یاری خداوند متعال فتح خواهد شد.

 

من و دوستانم لباس‌های خود را جمع کردیم و در کیف‌ها گذاشتیم. زندانیان از فرط خرسندی زیاد تمام شب را به بیداری سپری نموده و کیف‌های لباس‌ها را چون کوله‌باری به پشت حمل می‌کردند.

 

چون صبح دمید آسمان کابل توسط هواپیماهای باری و هلیکوپترهای بزرگ C-130 اشغال شد، با مقامات زندان توسط دوستان ارشد جلسه تشکیل شد و بسیاری از رفقای مجاهد مسلح شده و به برج‌های زندان بالا می‌رفتند. پرچم‌های سفید با نعره‌های ملکوتی تکبیر به اهتزاز آمدند که همراه با آن تیراندازی‌های خوشحالی نیز شروع شد.

 

شایعاتی به ما رسید که تعدادی از زندانیان چون از زندان بگرام بیرون شده‌اند، توسط هواپیما هدف قرار گرفته و به شهادت رسیده‌اند و حقیقت هم همین بود.

 

احاطه‌ای که بر تمام بلاک‌های زندان دور خورده بود، مملو از زندانیان و وسایلشان بود. یک حالت عاطفی و پر از شادی بود. برخی‌ها اشک شوق می‌ریختند و عده‌ای با گلوی پربغض و چشمان گریان پس از سالها حبس با خانواده‌های خود با احساسات مملو از امید، صحبت می‌کردند.

 

شرایطی پیش آمد که نا امیدی بسیاری از زندانیان مظلوم را به امید و واقعیت تبدیل کرد. دقیقاً روزی بود که از چشمان هزاران خانواده اشک شوق جاری شد، دعاهای‌ چند ساله شان مستجاب شد و شادمانه بر گلیم خرسندی نشستند. زندانیانی که بیش از ۲۰ و ۳۰ سال را در این زندان سخت و وحشیانه گذرانده بودند، امروز رها شدند.

 

رسیدن مجاهد به این زندان طبیعی نبود؛ از “لت‌وکوب، شارت‌های برقی، تا صبح بر یک پا ایستادن، داخل نمودن سر زندانی به آب سرد یا گرم و اقرار جبری، بیرون کردن ناخن‌های دست‌وپا، فشارهای روحی و روانی، بی‌خوابی و حتی مسمومیت و …” کار گرفته می‌شد.

 

این شکنجه‌ها و شکنجه‌های سخت‌تر را کسانی که عشق واقعی به خداوند متعال در دل داشتند و عشقی که گوشت و استخوانشان را به آتش می‌کشید، تحمل کردند.

 

در آن زما کوه‌ها و دشت‌ها و الان ادارت نرم و گرم! در آن زمان نان خشک و پیاده‌روی‌های طاقت‌فرسا و حالا موترهای ضدزره و انواع غذاها! در آن زمان مخابره و موبایل‌های معمولی و حالا آیفون و موبایل‌های پیشرفته با ۲۴ ساعت اینترنت فعال. خلاصه تفاوت و حقایق زیاد وجود دارد.

 

مسلّم است هر چه نفس انسان آرامش بیشتری پیدا کند امیال و خواسته‌هایش بیشتر می‌شود که باید در همچین حالتی در مهار نمودن و ذلیل جلوه دادن از کمال تلاش‌ کار گرفته شود.

 

۲۴ اسد آنچه را که خداوند در آیه ۲۶ سوره انفال می‌فرماید، به ما یادآوری می‌کند.

ترجمه: روزگاری را که در زمین اندک و تضعیف شده بودید، به یاد آورید! می‌ترسیدید که مردم با عجله شما را بربایند اما او به شما جای داد و به یاری خود شما را تقویت کرد و از چیزهای پاکیزه به شما روزی داد تا شکر او را به جا آورید.

 

به همین دلیل باید در پرتو شرع مقدس با تدبر سریع اما محتاطانه پیش خواهیم رفت و به شدت متوجه این نقطه سقوط خلافت عثمانی باشیم که دوستان قدیمی را فراموش کردند و دوستان جدید را نتوانستند از خود کنند و در نهایت خلافت اسلامی چند صد ساله را از دست دادند.