روزی‌که اقتدار صلیبیان در هم شکست

جنید مهاجر پس از آن همه غرور و اقتدار، شأن و شوکت، ظلم و استبداد، چاپه‌های شب‌هنگام و اسارتِ مردم بی‌دفاع، پس از آ‌ن‌همه سلسله و دبدبه و آن همه جنایاتی که صلیبی‌ها از ارتکاب آن دریغ نکردند، کمتر کسی در جهان فکر می‌کرد که این چنین خوار و زبون، از سرزمین دلیر مردان و […]

جنید مهاجر

پس از آن همه غرور و اقتدار، شأن و شوکت، ظلم و استبداد، چاپه‌های شب‌هنگام و اسارتِ مردم بی‌دفاع، پس از آ‌ن‌همه سلسله و دبدبه و آن همه جنایاتی که صلیبی‌ها از ارتکاب آن دریغ نکردند، کمتر کسی در جهان فکر می‌کرد که این چنین خوار و زبون، از سرزمین دلیر مردان و فاتحان رانده شوند.

در سپیده دمِ ۷ اکتوبر سال ۲۰۰۱ میلادی بود که خواب کودکان و آرامش ملت مسلمان افغانستان در گوشه گوشهٔ پهنای زیبای آن با صدای مهیب و زوزه‌های وحشتناکِ موشک‌های کروز و جنگنده‌های بم افکن اتحاد اطلس شمالی(ناتو)، تبدیل به سراسیمگی شد و در یک چشم به هم زدن، ده‌ها شهر بر اثر انفجارهای ناشی از بمباردمان‌ها تبدیل به خاکستر شدند.

قوای مجهز و مدرن غرب از زمین و هوا، شرق و غرب و شمال و جنوب، با وقاحت تمام سایهٔ ظلم و وحشت را بر سنبل آزادی و مهد دلیر مردان گسترانید و با یورش همه جانبه، هیچ فردی نتوانست از شر ظلم آنها در امان باشد.

با تجاوز به افغانستان زیبا، پنجه‌های زهر آلود آنها، چهره‌های معصوم کودکان را خون آلود کرد و سینه‌های جوانان را چاک چاک نمود.

معادن و‌منابع را غارت و سرمایه‌های هنگفت ملت را به یغما بردند.

هیچ قله‌‌ای بر فراز هندوکش و هیچ سنگی از کوهای پامیر باقی نمانده بود که رد پایی از سارقان اموال ملت در آن یافت نشده باشد.

هزاران جوان را به کام اعتیاد کشانده و ده‌ها هزار تن دیگر را در منجلاب فساد و فحشا غرق نمودند تا ملتی را که پیشینهٔ طاغوت شکنی دارد، بی هویت بگردانند.

آنها به گمان این‌که می‌توانند این سرزمین را همانند کشورهای خود، تبدیل به یک رقاص خانه و یا مرکزی برای فساد و بی‌بند وباری بگردانند، (که نه زنی در آن از جایگاه اجتماعی خود برخوردار باشد و نه مردی در آن بتواند از زندگی سالم و بدور از ظلم برخوردار باشد) برنامه‌های هدفمندی را طراحی کردند و کسانی که شرف خود را به باد فراموشی سپرده بودند را برای پیشبرد اهداف خود استخدام کردند.

دیری نگذشت که آتش فشان‌های ایمانی جوانان این خطه شروع به فوران کرد و اخگرهای سوزان آن، همچون سیل خروشید و تنکالوژی مدرن غرب را در لابلای خود ذوب کرد.

قافله‌های فدائیان، کاروان‌های سلحشوران و عزم و ارادهٔ ملت، از هر گوشه به حرکت در آمدند و آتش مرمی‌های آنها، جسم و جان صلیبیان را داغ دار کرد.

عرصه بر صلیبی‌ها چنان تنگ شد که دیگر تاب تحملی برای ماندن در افغانستان و غارتِ آب و خاک آن برایشان باقی نماند و آنها نیز با تمام تجهیزاتی که در اختیار داشتند، به پدران خود در زباله دان تاریخ پیوستند.

در واپسین لحظات ۹ سنبلهٔ سال ۱۴۰۰ هجری شمسی بود که آخرین نیروی آمریکایی پس از انتقال نوکرانشان، با سری افکنده، خاک میهن را ترک کرده و دنیای غرب به اشغال بیست ساله پایان داد و ترنم آزادی در فراز و فرودهای افغان زمین به صدا در آمده، بیرق زیبای توحید در بلندی‌های کابل به اهتزاز در آمد.

کشور در حالی از یوغ ظلم رها گشت که هزاران زن بیوه، صدها هزار کودک یتیم و میلیون‌ها نفر آواره به کشورهای دیگر و شهرهایی ویران و جاده‌هایی تکه تکه شده، برای سرزمین خسته‌ام باقی مانده بود.

با وجود آن همه مشکلات و ناهنجاری‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، ملت خود زمام امور را به دست گرفت و با تلاش‌های فراوان، رفته رفته نظم، آرامش و امنیت را در کمتر از دو سال به کشور باز گرداند و به جهانِ مدرن و غارتگران بی رحم، این سخن را گوشزد کرد که ما خود تصمیم گیرندگان در مقابل نظام و ملت خود هستیم و اینجا افغانستان است؛ هرکس بخواهد با زور و طمع خاک آن را مورد هجمه قرار دهد، باید تاریخ را با صفحات زرینِ آن مطالعه کند و سرنوشتی که سه امپراطوری در طول یک قرن با آن دچار شدند را نیز در مقابل دید خود قرار دهد.